مسأله خاورمیانه با آشتی ایران و عربستان حل نمیشود/ اروپا با ۱۷۰ میلیارد دلار بازسازی شد و خاورمیانه به ۶۵۰ میلیارد دلار نیاز دارد – نیوزلند

بانک جهانی و سازمانهای ملل متحد تخمین زدهاند که بازسازی خاورمیانه و ارائه کمکهای انسانی کافی بین ۳۵۰ تا ۶۵۰ میلیارد دلار هزینه خواهد داشت. برنامه توسعه سازمان ملل نیز تخمین زده است که حداقل ۴۰ تا ۵۰ میلیارد دلار برای بازسازی غزه تنها مورد نیاز است.
به گزارش سرویس بین الملل نیوزلند، «فارن افرز» در مقالهای به قلم مها یحیی به بررسی چگونگی تحقق صلح پایدار در خاورمیانه پرداخته است.
در ۱۵ سال گذشته، خاورمیانه دچار جنگ، تخریب و آوارگی شده است. صدها هزار نفر در پی درگیریها در غزه، لبنان، لیبی، سودان، سوریه و یمن جان خود را از دست دادهاند. میلیونها نفر دیگر مجبور به فرار شدهاند. این خشونتها دستاوردهای حاصل شده در زمینه آموزش، بهداشت و درآمد را به عقب رانده و خانهها، مدارس، بیمارستانها، جادهها، راهآهنها و شبکههای برق را ویران کردهاند.
جنگ در غزه به ویژه ویرانگر بوده و شاخصهای اجتماعی-اقتصادی این سرزمین را به سطوح سال ۱۹۵۵ بازگردانده است. بانک جهانی و سازمانهای ملل متحد تخمین زدهاند که بازسازی خاورمیانه و ارائه کمکهای انسانی کافی بین ۳۵۰ تا ۶۵۰ میلیارد دلار هزینه خواهد داشت. برنامه توسعه سازمان ملل نیز تخمین زده است که حداقل ۴۰ تا ۵۰ میلیارد دلار برای بازسازی غزه تنها مورد نیاز است.
ارائه کمکهای انسانی و مالی به این جوامع ویران شده برای بقا میلیونها نفر، به ویژه در کوتاهمدت، حیاتی است. بنابراین، این موضوع که چندین دولت غربی، از جمله واشنگتن، در حال کاهش کمکهای خارجی و انسانی هستند، بسیار نگرانکننده است
ارائه کمکهای انسانی و مالی به این جوامع ویران شده برای بقا میلیونها نفر، به ویژه در کوتاهمدت، حیاتی است. بنابراین، این موضوع که چندین دولت غربی، از جمله واشنگتن، در حال کاهش کمکهای خارجی و انسانی هستند، بسیار نگرانکننده است. اما در نهایت، بزرگترین مانع برای بازسازی دنیای عرب کمبود منابع نخواهد بود، بلکه اختلافات سیاسی و شکایات است. این منطقه مملو از دولتهای ناتوان است.
همچنین قدرتهای رقیب وجود دارند که سعی دارند از این آشفتگیها به نفع ژئوپلیتیکی خود بهرهبرداری کنند. این مشکلات با همدیگر باعث میشوند که دستیابی به صلح دائم غیرممکن باشد.
بازیگران قدرتمند منطقه این موضوع را به خوبی میدانند و دهههاست که تلاش میکنند منطقه را به نفع خود شکل دهند، بدون اینکه به ریشههای اصلی درگیریها پرداخته باشند و بارها در این امر شکست خوردهاند. آنها امنیت را به جای صلح جستوجو کردهاند و در نهایت هیچکدام را به دست نیاوردهاند.
با این حال، برنامههای کنونی آنها حداقل از نظر روحی مشابه تلاشهای گذشته است. همه این کشورها دوباره به دیدگاههایی برای یک نظم جدید منطقهای متعهد شدهاند که در آن بازسازی بدون حل و فصلهای سیاسی صورت گیرد.
آنها پیشنهادات بزرگی مطرح کردهاند—نرمالسازی روابط اسرائیل و عربستان، یک توافق اقتصادی میان ایران و کشورهای خلیج فارس—بدون در نظر گرفتن واقعیتهای سیاسی، دینامیکهای محلی یا پیامدهای گستردهتر آن. به همین دلیل، برنامههای آنها به پایان دادن به خشونتهای دورهای منتهی نخواهد شد. اگر چیزی هم اضافه کند، آن را تشدید خواهد کرد.
لزوم تغییر مسیر در خاورمیانه
برای دستیابی به ثبات، خاورمیانه جنگزده باید مسیر خود را تغییر دهد. قدرتهای آن باید از پوشاندن شکافهای منطقهای و محلی دست بردارند و به جای آن کار سخت پرداختن به این شکافها را آغاز کنند. آنها باید به جوامع خرد شده کمک کنند تا به هم پیوندند. آنها باید نهادهای سیاسی مسئولیتپذیر ایجاد کنند و سیستمهای عدالت انتقالی را ترویج دهند. آنها باید بازسازیای را حمایت کنند که بخشی از یک دستور کار گستردهتر برای ساخت صلح باشد.
آنها باید چارچوب سیاسیای ایجاد کنند که واقعاً حق تعیین سرنوشت فلسطینیها را به رسمیت بشناسد؛ و باید راهی برای حل یا حداقل مدیریت بهتر اختلافات خود پیدا کنند. در غیر این صورت، مهم نیست جهان چقدر برای بازسازی هزینه کند. منطقه همچنان شکسته باقی خواهد ماند.
در سال ۱۹۴۵، اروپا در خرابهها بود. دهها میلیون نفر در جریان شش سال جنگ کشته شده بودند. میلیونها نفر دیگر از خانههایشان آواره شده بودند. بسیاری از بزرگترین شهرهای این قاره توسط بمبها یا شلیک توپخانه تخریب شده بودند.
ارزهای منطقه فروپاشیده بودند و مردم مجبور به گدایی و معامله کالا شده بودند. در پاسخ، دولت ترومن از واشنگتن خواست تا خود را وقف بازسازی قاره کند. با مشورت جورج مارشال، وزیر امور خارجه آمریکا، کنگره بستههای کمکهای عظیمی برای مردم و جوامع اروپا تصویب کرد و ۱۳.۳ میلیارد دلار (۱۷۰ میلیارد دلار به دلار امروز) به این منطقه اختصاص داد.
اما این پول با شرایطی همراه بود. دریافتکنندگان باید بیشتر موانع تجاری با کشورهای دیگر اروپا را از میان برمیداشتند. آنها باید سیاستهایی اتخاذ میکردند که صادرات خود به ایالات متحده را افزایش میداد و کالاهای بیشتری از آمریکا وارد میکردند. هدف صرفاً بازسازی خانهها، جادهها و پلهای اروپا نبود. هدف این بود که قاره را به نظم لیبرال نوپای تحت رهبری ایالات متحده بکشاند.
دریافتکنندگان کمکهای طرح مارشال به سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) تحت رهبری ایالات متحده پیوستند و به دفاع جمعی متعهد شدند. آنها اقتصادهای خود را با یکدیگر گره زدند و راه را برای اتحادیه اروپا هموار کردند
این استراتژی موفق شد. دریافتکنندگان کمکهای طرح مارشال به سازمان پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) تحت رهبری ایالات متحده پیوستند و به دفاع جمعی متعهد شدند. آنها اقتصادهای خود را با یکدیگر گره زدند و راه را برای اتحادیه اروپا هموار کردند. به لطف این تصمیمات، اروپا نه تنها از تخریبهای جنگ جهانی دوم به لحاظ اقتصادی بهبود یافت بلکه پس از قرنها جنگ، به یکی از صلحآمیزترین و شکوفاترین مناطق جهان تبدیل شد.
اسرائیل و ایالات متحده نمیتوانند با نادیده گرفتن فلسطینیها به صلح دست یابند.
خاورمیانه به یک طرح مارشال نیاز دارد. اما برخلاف اروپا پس از جنگ جهانی دوم، هیچ کشوری برای این کار پیشقدم نشده است. هیچ قهرمان واحدی برای منطقه وجود ندارد و هیچ توافقی برای خارج کردن این منطقه از باتلاق موجود وجود ندارد. برعکس، خاورمیانه گرفتار تفرقه و رقابت است. تنها چیزی که طرحهای مختلف قدرتهای فرامنطقهای و منطقهای مشترک دارند این است که از چالشهای اساسی غفلت میکنند.
نخست به رویکرد آمریکاییها توجه کنید. واشنگتن معتقد است که پایههای یک خاورمیانه بهتر شامل تضعیف ایران، رقیب اصلی منطقهای ایالات متحده، و عادیسازی روابط میان اسرائیل و عربستان سعودی است به امید باز کردن درهای جدید برای سرمایهگذاری.
ایراد اساسی طرح آمریکا برای بازسازی غزه
واشنگتن میخواهد به بازسازی غزه کمک کند، اما بر این باور است که این منابع عمدتاً باید از کشورهای عربی تأمین شود. اما طرح آمریکایی خواستار بازسازی است بدون اینکه افق حل سیاسی برای فلسطینیها وجود داشته باشد. امروز، غزهی خیالی واشنگتن یا فضایی است که از فلسطینیها پاکسازی نژادی شده یا یک خلا سیاسی است که به طریقی ثابت باقی میماند.
طرح فاشیستی اسرائیل برای غزه
اسرائیلیها این خیال را با خود دارند. اما برخی از آنها میخواهند حتی بیشتر از این در برابر تهران و فلسطینیها خصمانه باشند. اسرائیلیها به طور کلی از جنگ در غزه حمایت میکنند و حتی پس از آتشبس ژانویه، بسیاری از آنها میخواهند به بمباران ادامه دهند. خصومت رهبران اسرائیل توسط موفقیتهای آنها در تضعیف ایران و حزبالله، شبهنظامیان لبنانی که تهران از آنها حمایت میکند، تقویت شده است.
اسرائیل میخواهد غزه را فقط بعد از آنکه فلسطینیها به گفته مقامات امنیتی اسرائیل، آموس یادلین و آوینر گولوف، «از افراطیگری زدوده» شده و نشان دادهاند که قادر به «حکمرانی مؤثر» هستند، بازسازی کند. برخی از مقامات اسرائیلی اصلاً نمیخواهند غزه را بازسازی کنند.
دیدگاه اسرائیل از نظر اخلاقی نادرست است: فلسطینیها حق مسلمی برای خودمختاری دارند. این دیدگاه همچنین عملی نیست. با تمام تلاشهایشان، اسرائیل و ایالات متحده نمیتوانند صلح را با کنار گذاشتن فلسطینیها برقرار کنند
دیدگاه اسرائیل از نظر اخلاقی نادرست است: فلسطینیها حق مسلمی برای خودمختاری دارند. این دیدگاه همچنین عملی نیست. با تمام تلاشهایشان، اسرائیل و ایالات متحده نمیتوانند صلح را با کنار گذاشتن فلسطینیها برقرار کنند. در حقیقت، تلاش برای انجام این کار همان چیزی بود که آنها را به اینجا رساند.
در طول دوره اول ریاستجمهوری دونالد ترامپ، ایالات متحده بحرین، مراکش، سودان و امارات متحده عربی را متقاعد کرد که روابط خود را با اسرائیل بهعنوان بخشی از توافقات ابراهیم عادیسازی کنند، و ترامپ امیدوار بود که این امر به ایجاد یک پیمان امنیتی، تجاری و سرمایهگذاری تحت رهبری اسرائیل منجر شود. در همین حال، اسرائیل ساختوسازهای جدید در شهرکها را تشدید کرده، سرکوب را افزایش داده و اقتدار خود را بر اراضی فلسطینی گسترش داده است.
در واکنش، حماس حمله خود را در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ انجام داد. اسماعیل هنیه، رهبر حماس، در توضیح این حمله گفت: «تمام فرایندهای عادیسازی و شناسایی، تمام توافقاتی که با اسرائیل امضا شدهاند، هرگز نمیتوانند به این نبرد پایان دهند.»
این حمله واکنش خشمگینانهای از سوی اسرائیل به دنبال داشت که پیشرفت در جهت توافق اسرائیل و عربستان را متوقف کرد و ایران و شرکای غیر دولتیاش را به میدان کشاند. اسرائیل موفق شده بود از ایجاد خسارت قابل توجه توسط این “محور مقاومت” جلوگیری کند و نیروهای نظامی اسرائیل حتی به خود ایران ضربه وارد کرده بودند. اما جمهوری اسلامی با یک پیشنهاد صلح واکنش نشان داده است که هدف آن تضعیف رقیب خود است و پیشنهاد کرده که به همراه همسایگان عرب خود در یک پیمان عدم تجاوز و اقتصادی همکاری کند که بخشی از آن هدفش جدا کردن اسرائیل از دیگران است.
ویژگی های طرح ایران برای صلح منطقه
بسیاری در دنیای عرب، جمهوری اسلامی را به عنوان یک نیروی منطقهای میبینند که باید با آن ارتباط برقرار کنند. پس از حملات هوایی اسرائیل به غزه، لبنان، سوریه و یمن، مردم منطقه اکنون اسرائیل را به عنوان رادیکالترین و تخریبگراترین بازیگر در خاورمیانه میبینند. طرح ایران حق خودمختاری فلسطینیها را به رسمیت میشناسد، اما کشورهای عربی خواهان پایان بینظمی منطقهای هستند، نه فقط پایان درگیری اسرائیل و فلسطین.
طرح عربی برای صلح منطقه ای
سپس دیدگاهی وجود دارد که توسط کشورهای عربی خلیج فارس—بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات متحده عربی—از طریق شورای همکاری خلیج فارس مطرح شده است. این دیدگاه شاید بلندپروازانهترین باشد. پیشنهادات شورا شامل تقویت یکپارچگی اقتصادی کشورهای خلیج فارس، ایجاد مکانیسمهای دفاعی مشترک و سپس به نوعی حل و فصل درگیری اسرائیل و فلسطین از طریق راهحل دو دولتی است که اکنون عملاً غیرممکن به نظر میرسد.
این پیشنهاد، مشابه پیشنهاد ایران، حداقل اذعان میکند که پایان دادن به این درگیری کلید دستیابی به امنیت منطقهای است. اما هیچ مکانیزم معقولی برای رسیدن به توافق ارائه نمیدهد. طرح کشورهای خلیج فارس همچنین در مورد سایر درگیریها در منطقه یا چگونگی رسیدگی به آنها، اطلاعات زیادی ارائه نمیدهد.
در بهترین حالت، این دیدگاههای مختلف دستاورد کمی خواهند داشت. در بدترین حالت، آنها حتی منجر به درگیریهای بیشتری خواهند شد، همانطور که توافقات ابراهیم این کار را انجام داد. با تمرکز زیاد بر امنیت، آنها صلح را به موضوعی اقتصادی و مبتنی بر زور تبدیل کردهاند.
به نظر میرسد قدرتهای خاورمیانه فکر میکنند که مردم درگیر جنگ با ساختوساز جدید راضی خواهند شد—بدون نیاز به عدالت، مسئولیتپذیری یا حکمرانی خوب. اگر مردم راضی نشدند، میتوان با خشونت با آنها برخورد کرد: برای مثال، اسرائیل میتواند فلسطینیهایی را که خواهان حقوق برابر هستند دستگیر کند و بکشد. چنین فرضهایی هم خطرناک است و هم نادرست.
هرج و مرج حاکم است
در مرکز مشکلات منطقه، سوالات مربوط به حکمرانی قرار دارند. بسیاری از کشورها شکسته یا فروپاشیدهاند و مراکز مختلف قدرت اغلب توسط گروههای قومی یا سیاسی خاصی تسلط یافتهاند. هیچجا این پویایی بیشتر از سوریه مشهود نیست، جایی که سالها جنگ روابط بین مرکز کشور و حاشیههای آن را تضعیف کرده و باعث ظهور حاکمان محلی متعددی شده است. برخی مناطق تحت کنترل کردها هستند. مناطقی که بشار اسد بیشترین حمایت را از آنها داشت، مناطقی بودند که توسط جامعه علویهای سکونت داشتند.
جنوب تحت کنترل آنچه که به اصطلاح اتاق عملیات جنوبی نامیده میشود، یک ائتلاف از گروههای شورشی است که در سال ۲۰۱۱ ظهور کردند و معمولاً نسبت به دیگر گروهها اسلامیگری کمتری دارند. سازمانی که در نهایت بشار اسد را از قدرت برکنار کرد، هیئت تحریر شام (HTS) است که از جهادگرایان سنی سابق تشکیل شده و شامل مبارزان غیر سوری نیز میباشد. آنها ادعا میکنند که به گروههای دیگر تبعیض نخواهند کرد.
از زمانی که «تحریر الشام» دمشق را تصرف کرد، سوریه شاهد افزایش قتلهای انتقامی و خشونتهای باندی علیه علویها بوده است
اما از زمانی که دمشق را تصرف کردند، سوریه شاهد افزایش قتلهای انتقامی و خشونتهای باندی علیه علویها بوده است. بدون یک فرآیند سیاسی فراگیر، سوریه همچنان دچار انواع تقسیمات خواهد بود.
دخالتهای بینالمللی این شکافها را تقویت کرده و همچنان آنها را تقویت خواهد کرد. قدرتهای اصلی خاورمیانه به طور دائم در تلاش برای کسب نفوذ بیشتر در منطقه هستند، بنابراین زمانی که جنگها رخ میدهند، آن قدرتها معمولاً از گروههای مختلف حمایت میکنند. برای مثال، در سوریه، ترکیه از HTS و دیگر گروهها در شمال حمایت میکند. ایالات متحده به کردها کمک میکند. اردن و امارات متحده عربی نفوذ زیادی بر اتاق عملیات جنوبی سوریه دارند. اسرائیل در تلاش است تا روابط خود را با جامعه دروزیهای سوریه تقویت کند و از خلأ قدرت استفاده کرده تا حدود ۱۵۵ مایل مربع از خاک سوریه را اشغال کند.
فعلاً، گروههای مختلف سوریه در حال حفظ صلح هستند. در واقع، در نشست ۲۹ ژانویه، گروههای کلیدی که در سرنگونی بشار اسد نقش داشتند، گرد هم آمدند تا احمد الشرع، رهبر هیئت تحریر شام (HTS)، را به عنوان رئیسجمهور جدید کشور منصوب کنند.
اما اگرچه احمد العوده، شخصیت برجسته اتاق عملیات جنوبی، نمایندهای به این نشست فرستاد، خود او در آن حضور نداشت. گروههای کرد و دروزی به طور کامل این نشست را تحریم کردند. با از بین رفتن دشمن مشترک، میتوانند گروههای مسلح سوری به یکدیگر حمله کنند. اگر چنین شود، آینده سوریه ممکن است شبیه وضعیت فعلی سومالی باشد، با گروههای مختلفی که بخشهای مختلفی از سرزمین را کنترل میکنند. یا ممکن است شبیه لیبی باشد.
سوریه و لیبی کشورهای بسیار متفاوتی هستند، اما لیبی نیز شاهد انقلاب بهار عربی بود که چندین گروه مسلح را در برابر یک دیکتاتور قرار داد. این گروهها در سال ۲۰۱۱ توانستند معمر قذافی را سرنگون کنند. اما پس از سقوط قذافی، آنها شروع به جنگیدن با یکدیگر برای سلطه با حمایت بازیگران خارجی از جمله ترکیه، امارات متحده عربی و تعدادی از کشورهای اروپایی کردند. امروز، مقامات رقیب در بخشهای شرقی و غربی کشور هرکدام از حامیان متفاوتی برخوردارند.
بازسازی نمیتواند نهادهای شکسته را ترمیم کند
پس از بیش از ده سال جنگ داخلی، یمن، همانند لیبی، از نظر سیاسی به دو مرجع رقیب اصلی تقسیم شده است: حوثیها در شمال و شورای رهبری ریاستجمهوری (حوثیها یک سوم مساحت کشور و دو سوم جمعیت آن را کنترل میکنند.) در اینجا نیز رقابت بین بازیگران خارجی به تشدید درگیریها دامن زده است. ایران از حوثیها حمایت میکند و عربستان سعودی میزبان شورای رهبری ریاستجمهوری است.
اما خود شورای رهبری ریاستجمهوری دچار تفرقه است و رقابتهای خارجی باعث اختلافات داخلی آن میشود. به عنوان مثال، امارات متحده عربی از گروهی حمایت میکند که گرچه بخشی از شورا است، اما میخواهد بخش جنوبی یمن از این کشور جدا شود.
تنشهای امارات و عربستان بر سر استان نفتخیز حضرموت یمن شکافهای بیشتری ایجاد کرده است، به طوری که عربستان معمولاً بخش داخلی استان را کنترل میکند و امارات ساحل آن را تحت تسلط دارد
تنشهای امارات و عربستان بر سر استان نفتخیز حضرموت یمن شکافهای بیشتری ایجاد کرده است، به طوری که عربستان معمولاً بخش داخلی استان را کنترل میکند و امارات ساحل آن را تحت تسلط دارد. نمایندگان وابسته به هر دو قدرت با یکدیگر درگیر شدهاند و درگیری بین آنها ممکن است در ماههای آینده خشونتآمیزتر شود. این هرج و مرج به نوبه خود به القاعده در شبهجزیره عربی و دیگر گروههای تروریستی این امکان را داده است که عملیات خود را در شرق و جنوب یمن گسترش دهند.
دخالت خارجی در درگیریهای خاورمیانه به وضوح برای صلح مضر است. اما یک نکته مثبت در این همه دخالت خارجی وجود دارد. از آنجا که طرفهای درگیر به حامیان بینالمللی خود وابستهاند، بازیگران خارجی میتوانند برای حل و فصل درگیریها فشار وارد کنند. در نتیجه، آشتی بین قدرتهای منطقهای—مانند توافق عادیسازی روابط ایران و عربستان در سال ۲۰۲۳—ممکن است به کاهش درگیریها کمک کند.
اما برای اینکه بازیگران منطقهای به عنوان واسطههای مؤثر عمل کنند، باید اختلافات خود را به طور کامل حل و فصل کنند. رقابت روزافزون بین عربستان سعودی و امارات متحده عربی بر سر اینکه کدام یک از آنها به عنوان مرکز اصلی سیاسی و اقتصادی جهان عرب در خاورمیانه عمل خواهد کرد، یکی از نقاط تنش است، به ویژه در مورد درگیریها در سودان، سوریه و یمن.
حمایت قطر و ترکیه از بازیگران اسلامیگرا مشکلاتی با مصر، اردن، عربستان سعودی و امارات ایجاد کرده است؛ و اگرچه آشتی ایران و عربستان باعث نرم شدن شکافهای فرقهای شده است، اما این آشتی نمیتواند به طور مؤثر به ارتقای آرامش منطقهای کمک کند.
حمایت قطر و ترکیه از بازیگران اسلامیگرا مشکلاتی با مصر، اردن، عربستان سعودی و امارات ایجاد کرده است؛ و اگرچه آشتی ایران و عربستان باعث نرم شدن شکافهای فرقهای شده است، اما این آشتی نمیتواند به طور مؤثر به ارتقای آرامش منطقهای کمک کند
حتی اگر این کشورها بتوانند رقابتهای خود را به طور کامل حل و فصل کنند، باز هم نمیتوانند صلح را تضمین کنند. آنها هنوز نیاز دارند تا قدرتهای محلی را متقاعد کنند که توافقات را اجرا کنند، دولتی بازسازی کنند، بازگشت ایمن آوارگان را تضمین کنند و بافتهای اجتماعی پاره شده را ترمیم کنند. هیچ تضمینی وجود ندارد که این بازیگران، که در نتیجه سالها جنگ سخت شدهاند، از آن پیروی کنند.
مسئله عدالت انتقالی به ویژه مشکلساز خواهد بود. پس از جنگ، مقداری بخشش برای بهبود وضعیت اجتماعی ضروری است، اما نمیتوان عفو عمومی برقرار کرد، به ویژه برای کسانی که مسئول جنایات ضد حقوق بشر بودهاند.
در پایان جنگ داخلی لبنان، این کشور تصمیم گرفت که برای تمام جنایات انجام شده در طول درگیری ۱۵ ساله عفو عمومی صادر کند. رهبران کشور بر این باور بودند که این کار به سرعت صلح را تأمین کرده و اجازه میدهد تا کشور بازسازی شود. آنها همچنین امیدوار بودند که خود را از تعقیب قانونی در امان نگه دارند.
اما در عوض، لبنان شاهد ناآرامیهای داخلی دورهای بوده است، زیرا شکایات ناشی از جنگ همچنان به شدت باقی مانده است، گاهی اوقات به درخواست رهبران قدیمی درگیری. برای جلوگیری از سرنوشت مشابه، رهبران جدید سوریه باید مقامات کلیدی اسد را برای کارهای انجام شده در طول ۵۴ سال حکومت اسد به پاسخگویی بکشند. عدم انجام این کار تنها موجب تشویق اعمال انتقامی فردی خواهد شد که به نوبه خود، دستیابی به یک راهحل دائمی و صلحآمیز را دشوار میکند.
عدالت، نه صلح
در خاورمیانه، هیچ رویکرد واحدی برای پایان دادن به درگیریها یا بازسازی آنچه که از دست رفته وجود ندارد. جنگهایی که این منطقه را گرفتار کردهاند ویژگیهای مشترک زیادی دارند، اما، چون سالها ادامه یافتهاند، دینامیکهای خاص خود را پیدا کردهاند. به عنوان مثال، در لبنان، چالش تنها بازسازی آنچه که در نتیجه درگیری با اسرائیل ویران شده نیست. بلکه مسأله بازسازی سیستم سیاسی شکسته و تقویت نهادهای ملی ضعیف است.
سوریه که کاملاً توسط جنگ ویران شده، به توافق سیاسی کاملاً جدیدی نیاز دارد. اما سوریه نباید دوباره قدرت را متمرکز کند، همانطور که در دوران اسد انجام داد. هر گونه راهحل که به دست آید باید در سراسر کشور حمایت شود. این راهحل باید دینامیکهای محلی که در طول درگیری پدیدار شدهاند را در نظر بگیرد.
برخلاف دیگر مکانهایی که به ویرانه تبدیل شدهاند، غزه یک کشور نیست. این منطقه کنترل مرزهای خود را ندارد. تحت محاصره است و از بازارهای خارجی قطع شده است. غزه از تمام منابع پایه، از جمله آب، غذا و زمین برای تولیدات کشاورزی یا صنعتی، محروم است
برای غزه، چالشها حتی عمیقتر هستند. ممکن است نمونههای تاریخی برای مقیاس و دامنه تخریب این سرزمین وجود داشته باشد. با این حال، برخلاف دیگر مکانهایی که به ویرانه تبدیل شدهاند، غزه یک کشور نیست. این منطقه کنترل مرزهای خود را ندارد. تحت محاصره است و از بازارهای خارجی قطع شده است. غزه از تمام منابع پایه، از جمله آب، غذا و زمین برای تولیدات کشاورزی یا صنعتی، محروم است.
تحت چنین شرایطی، نمیتوان آن را قابل سکونت ساخت، چه برسد به اینکه اقتصادی پایدار باشد. هیچ طرح روشنی وجود ندارد که مشخص کند چه کسی باید رهبری بازسازی و سپس حکومت آن را به عهده گیرد.
در کوتاهمدت، غزه ممکن است نیاز به اداره شدن توسط یک مقام موقت که توسط شورای امنیت سازمان ملل متحد تشکیل شده باشد، داشته باشد: سازوکاری که در دهه ۱۹۹۰ برای کمک به بازسازی بخشهایی از بالکان و کامبوج مورد استفاده قرار گرفت، زمانی که ظرفیت حکومتی محلی از بین رفته بود. در نهایت، باید توسط فلسطینیهایی که از حمایت دموکراتیک برخوردارند، حکومت شود. اما در حال حاضر، هیچ راهحل کوتاهمدت یا بلندمدتی ارائه نشده است.
بدون توافقات سیاسی، حتی تخصیص بودجههای بازسازی نیز دشوار خواهد بود. در واقع، ارائه کمکها میتواند تنش ایجاد کند. بازیگران داخلی و منطقهای اغلب تحویل کمکها را دستکاری میکنند، اقتصاد تحریف شدهای ایجاد میشود که برخی را دلسرد و برخی دیگر را جسور میسازد. گروههای سیاسی نیز ممکن است از کمکها برای تقویت خود به هزینه دولتها استفاده کنند.
هیچکدام از این چالشها به این معنا نیست که گروههای کمکرسان انسانی نباید از حمایت خود به بسیاری از نقاط ویرانشده خاورمیانه—خصوصاً غزه—سیل کنند. این منطقه میلیونها بیخانمان دارد. میلیونها نفر دیگر در حال گرسنگی هستند یا نیاز به مراقبت پزشکی دارند. آنها به هر کمکی که میتوانند دریافت کنند نیاز دارند و آن را به سرعت میخواهند.
مطمئناً یک خاورمیانه جدید در حال شکلگیری است. اما بدون یک راهحل سیاسی، بازسازی در درازمدت تأثیر زیادی نخواهد داشت. این کار نمیتواند عدم تعادلهای قدرت، تنشهای قومی یا نهادهای شکستهای را که باعث کشتار مداوم میشود، اصلاح کند.
بازسازی نمیتواند قدرتهای خارجی را وادار به همکاری کند، بلکه ممکن است آنها را بیشتر در مسیرهای متناقض قرار دهد. ممکن است به مردم کمک کند که خانهها، فروشگاهها و مدارس خود را بازسازی کنند. اما تا زمانی که صلح پایدار برقرار نشود، آن ساختمانها ممکن است دوباره فرو بریزند زمانی که درگیریها به طور اجتنابناپذیری بازگردند.
منبع:www.tabnak.ir